کشور ما یک کشور ضد جوان است و به تمامی دیدگاه ها سیستم آن طوری عمل می کند که جوانان تحت فشار باشند. انگار جوانی عیب است... زشت است و باید زودتر از دوره اش گذشت.
یک نمونه آن مناسبات اقتصادی است. سرمایه جوانان نیروی کار و دانش و خلاقیت است و سرمایه پیران تجربه، مستغلات و پول نقد. حال کدام در کشور ما ارج بیشتری دارد؟ کدام با شتاب بیشتری ارزش افزوده تولید میکند؟ وقتی اجاره ماهیانه یک آپارتمان ۷۵ متری در جای متوسط به پایین در شهری نه چندان گران چون مشهد برابر حقوق ماهیانه یک مهندس جوان (به شرطی که کار داشته باشد) است چه باید گفت؟ وقتی هر سال به حقوق ۱۰ درصد و به قیمت خانه و اجاره و مواد مصرفی ۲۰ تا ۲۵ درصد اضافه می شود... امید به پیشرفت یک جوان چه معنایی دارد؟
ولی خب.... همین جوانها بعضا فرزند پدرانی هستند که هر سال ۲۵ درصد به قیمت املاک و داراییشان اضافه می شود و مسلما فرزند را بی نصیب نمی گذارند... و یا در زمانی یکی دو آپاتمان را پیش خرید کرده اند.
من می گویم که چرا پدر بتواند ولی فرزند نه؟ و چرا حق جوانان چون یوغی در دست پیران می افتد؟ و من چرا هر روز در مقابل ساده ترین نیازهای زندگی تحقیر می شوم؟
چرا هر روز جوانانی را می بینم که از پیری بیشتر غصه دارند اگر پدری بی پول دارند و یا زیر یوغ پدری پولدار هستند و مطابق نظر او زندگی می کنند؟
من گذشته از تمام جنبه های سیاسی و مذهبی و اجتماعی ضد جوان عقیده دارم که حتی اقتصادمان هم ضد جوان است.
سلام اقا محسن
وقتی تو کشوری ارزشها ضد ارزش باشن و ضد ارزشها باعث پیشرفت مردم بشه دیگه این گلایه شما یه درد کوچک محسوب می شهکه درمون داره نه طاقت تحمل
سلام. آره درست میگین کاملا... ولی دردآوره... من با اینکه یک جوان حساب میشم و خیلی های دیگه و در حالیکه چیزهای ناچیز زندگی رو با چنگ و دندون به دست میاریم ولی ارزشی در جامعه نداره و خیلیها با پشتیبانیهای پنهان، از شما سالها جلوتر اند... اینجوریه که آدم کم کم در مورد ارزشها و ضدارزشها شک می کنه و حتی جاشون رو تو ذهنش با هم عوض می کنه.